ادامه کتاب سینوهه از زبان ندیمه ای به نام موتیه که دخترخوانده سینوهه است، روایت می شود
نام کتاب: ادامه کتاب سینوهه
نویسنده: میکا والتاری، کریستین ژاک، هوارد فاست
مترجم: بهرام افراسیابی
انتشارات: مهرفام
سال نشر: ۱۳۸۵
زبان: فارسی
تعداد صفحات: ۵۱۶ صفحه
فرمت: PDF
حجم: ۱۱٫۲ مگابایت
مقدمه

آمون هوتِپ سوم (به معنای آمون خُرسند است) نهمین فرعون از دودمان هجدهم فراعنه مصر باستان بود. وی پس از مرگ پدرش توتمس چهارم به جای او بر تخت نشست.
برپایه دانستهها او از شهبانوی سوگلیش تیه دو پسر داشت که یکی از آنان با نام آخناتون پس از پدر بر تخت نشست. وی روی هم سه پسر داشته که یکی دیگر از پسرانش اسمنخکارع رازآمیز است که پس از آخناتون به پادشاهی رسید. وی همچنین در سال دهم پادشاهیاش با گیلوخپا دختر شوتتارنای دوم پادشاه میتانی پیمان زناشویی بست.
تاکنون ۲۵۰ تندیس از آمون هوتپ سوم به دست آمده است. این تندیسها سراسر زندگی آمون هوتپ سوم را پوشش میدهند. او میان ششسالگی تا دوازدهسالگی به پادشاهی رسیده است و سالهای فرمانروایی او همراه با آشتی، کامیابی و شکوه مهرازی (معماری) بوده است.
در آینده از روزگار او به عنوان زمانی که مصر به شکوفایی معماری و نیرومندی در پیوندهای فرامیهنی دست یافته بود نام بردند. در ۱۸۸۷ در بایگانی عمارنه سندهایی از پیوندهای دیپلماتیک میان مصر و آشور، میتانی، بابل و خاتوشا یافت شد.

آمون هوتپ چهارم (به معنای آمون خُرسند است) که بعدها نامش را به آخناتون (بهمعنای کسی که برای آتون سودمند است) تغییر داد، دهمین فرعون از دودمان هجدهم فراعنه مصر و فرزند آمون هوتپ سوم و ملکه تیه بود. وی دینی یکتاپرستانه را بنیاد نهاد که خدای آن آتون نام داشت.
او دارای بیماری صرع بود و در شبی که آمون هوتپ سوم سرش توسط استاد سینوهه شکافته شد و جان سپرد، به گواه خودش در کنار رود نیل در حالت احتزار خداوند آتون بر وی نازل شده و او جانشین پدرش شد. همسر محبوب او نِفِرتیتی بود و از وی صاحب چهار دختر می گردد. از میان پسرانش می توان به توت آنخ آمون (از همسرش لیدی کیا) و از میان دخترانش به آنخ اِسِن آمون (از همسرش نِفِرتیتی) اشاره کرد.
آمون هوتپ چهارم پیشگام یکتاپرستی در مصر:
مصریان در آن هنگام خدایان متعدد را میپرستیدند. اما اخناتون به یگانهپرستی روی آورد. او از دو معمار که در استخدام پدرش بودند سرود خورشید شهر تیبس را شنید:
«ای آفریدگار که زمین را آفریدهای، … آفریدگار بزرگ که برای خلقت هزاران مخلوق رنجی عظیم بردهای…آن که هرروز بر تمامی زمین میگسترد و همه جنبندگان زمین را مینگرد…هر روز هر زمین او را هنگام طلوع میستاید و به او نماز میگزارد.»
وی با شنیدن این سرود و با گرایشی که به یکتاپرستی داشت بر آن شد که خدای ملی مردم طِبِس را که آمون بود تغییر دهد و به خدای خورشید، آتون روی آورد. او نام خویش را نیز از آمون هوتپ به آخناتون (به معنای ستایشگر آتون) تغییر داد. وی دستور داد که در سراسر مصر آتون را بپرستند و او را خدای یکتا بدانند که خالق و حافظ همهٔ موجودات است.
بدین ترتیب او پرستش آمون را که در نزد طِبِسی ها مقدس بود و کاهنان پرقدرت معابدی چون کرنک و الاقصر و مردم مصر بدان ایمان داشتند، برانداخت و با آن به ستیز برخاست. او نام آمون را از همه کتیبه ها، حتی از نام خودش و نام پدرش آمون هوتپ سوم حذف کرد. معابد بزرگ را تخلیه کرد، کاهنان و مردم عادی را برانگیخت و پایتختش را از طِبِس به نقطه ای در ۳۰۰ کیلومتری شمال طِبِس انتقال داد و در آنجا شهری به نام آخِتاتون (به معنای افقِ آتون که امروزه تل العمارنه نامیده می شود) و زیارتگاههای مخصوصی برای دین آتون برپا داشت.
دوره عمارنه:
دوره عمارنه بخشی از تاریخ مصر باستان در نیمه دوم دودمان هجدهم بود که در آن اقامتگاه پادشاهی فرعون (آمون هوتپ چهارم) و ملکهاش به آختاتون (به معنای افق آتون) که امروزه عمارنه نامیده می شود، منتقل شد. آمون هوتپ چهارم نام خود را به آخناتون تغییر داد و بانی نخستین حرکت سیاسی “یکتاپرستانه” یا “تک ایزدی” در مصر باستان شد.
در مذهب نوین او، خورشید یا آتون به جای دیگر خدایان مصر باستان اهمیت فراوان یافت و پرستش آن به میزانی بسیار بیشتر از دیگر خدایان سنتی مصر صورت میگرفت. او همچنین مسبب ویران کردن بسیاری از معابد دیگر خدایان از جمله معابد آمون بود.
در هنر و ادبیات:
• در رمان سینوهه مصری اثر میکا والتاری در سال ۱۹۴۵، راویِ داستان در زمان این فرعون زندگی میکند و مدتی طبیب ویژهٔ اوست. فیلمی نیز بر اساس این داستان ساخته شدهاست.
• توماس مان در نمایشنامهٔ خود با نام یوسف و برادرانش در سال ۱۹۴۳، آخناتون را پادشاه و فرعون زمان یوسف میداند.
• برخی محققان از جمله احمد عثمان، آخناتون را همان پادشاه مصر در زمان یوسف پیامبر دانستهاند، یا بین یوسف و آخناتون رابطه دیگری قائل شدهاند.
• در مجموعهٔ تلویزیونی یوسف پیامبر، که در سال ۱۳۸۷ از شبکه ۱ تلویزیون ایران پخش شد، آخناتون در نقش فرعون مصر در دوران وزارت یوسف پیامبر در این کشور به تصویر کشیده شدهاست. او در این سریال تحت تأثیر تعلیمات یوسف یکتاپرست شده، به رسالت او ایمان آورده، توسط یوسف در نیل غسل تعمید میشود و با همراهی یوسف به مبارزه با کاهنانِ آیین آمونپرستی برمیخیزد.

اِسمِنخکارع (معنای روان رع نیرومند است) یازدهمین فرعون از دودمان هجدهم فراعنه مصر و جانشین آمون هوتپ چهارم (آخناتون) بود. دوره پادشاهیِ او کوتاه و تنها سه سال فرعون مصر بود و پس از آن توت آنخ آمون جانشینیش شد. در ۱۹۰۷ تئودور دیویس و آرتور وایگال پیکر مومیاییشدهای را در دره پادشاهان یافتند که گمان برده میشود از آن اِسمِنخکارع باشد.
هویت اصلی اسمنخکارع در میان مسائل مرموز و حل نشده دوران عمارنه باقی مانده است. به عقیده بسیاری از مفسران، اِسمِنخکارع پسر آمون هوتپ چهارم (آخناتون) از همسرش لیدی کیا است و این به این معنی است که اِسمِنخکارع برادر تنیِ توت آنخ آمون (دیگر پسرِ آخناتون از همسرش لیدی کیا که جانشینِ اِسمِنخکارع شد) است.
هرچند اِسمِنخکارع و توت آنخ آمون می توانند برادر ناتنی هم باشند که مادر یکیشان لیدی کیا و مادر آن یکی هم ملکه نِفِرتیتی یا یکی دیگر از همسران آخناتون بوده باشد. در یکی از مقبره های تل العمارنه، اسمنخکارع در کنار بزرگترین دختر آخناتون (از همسرش ملکه نِفِرتیتی)، مریتاتون دیده می شود که این حدس را قوت می دهد که شاید او با خواهر ناتنی خود ازدواج کرده و دامادِ اول آخناتون هم بوده باشد. در رمان سینوهه مصری نیز از او بعنوان دامادِ اول آخناتون نام برده شده است.
برخی بر این باورند که اِسمِنخکارع برای اینکه پسر آخناتون باشد، زیادی مسن بود و از آنجا که لیدی کیا قبل از اینکه با آمون هوتپ چهارم (آخناتون) ازدواج کند، با پدرش آمون هوتپ سوم ازدواج کرده بود، ممکن است اِسمِنخکارع پسرِ آمون هوتپ سوم و لیدی کیا بوده باشد، بعبارتی یعنی برادرِ ناتنیِ آمون هوتپ چهارم (آخناتون).
برخی نیز بر این باورند که او فرزند آمون هوتپ سوم و شهبانوی سوگلیش ملکه تیه بوده که بدین ترتیب می شود برادرِ تنیِ آخناتون (آمون هوتپ چهارم).
به هرحال آنچه که به یقین مشخص بوده این است که اِسمِنخکارع بعنوان پادشاه مصر پس از آمون هوتپ چهارم (آخناتون) و پیش از به سلطنت رسیدن توت آنخ آمون، دارای روابط یا نسبتهای نزدیکی با این دو پادشاه بوده است؛ از طریق خونی یا از طریق زناشویی.

توت آنخ آمون (به معنای پنداشت زنده آمون) دوازدهمین فرعون مصر باستان از دودمان هجدهم (یا همان پادشاهی نو) شناخته میشود. نام آغازینش توت آنخ آتون (به معنای پنداشت زنده آتون) بود. آرامگاه توت آنخ آمون در تاریخ ۴ نوامبر ۱۹۲۲ در دره پادشاهان توسط هاوارد کارتر کم و بیش دستنخورده یافتشد. از محل دفن او، به عنوان یکی از مهمترین یافته های باستانشناسی در سده بیستم میلادی یاد میشود.
او رهبر بازگشت از آیین آتونیسم به آمونیسم، آیین باستانی مصر بود و در نه سالگی به پادشاهی رسید. وزیر و جانشین احتمالی وی، آیی شاید بر بسیاری از تصمیمهای سیاسی او اثرگذار بوده باشد. توت آنخ آمون از نامدارترین فراعنه مصر باستان است و عامه مردم او را با نام پادشاه توت میشناسند. از توت آنخ آمون در کتاب سینوهه نیز روایت شده است.
کودکی و پادشاهی:
شجرهنامهٔ توت آنخ آمون هنوز به طور دقیق شناخته نشده است و نظریههای گوناگونی وجود دارد. مثلاً مورخان نمیدانند که آیا او فرزند آخناتون (آمون هوتپ چهارم) است یا آمون هوتپ سوم و یا حتی آیی (کشیش بزرگ آمون).
به عقیده بسیاری توت آنخ آمون پسر آخناتون از همسرش لیدی کیا بوده است در ۹ سالگی با خواهر ناتنیِ خود (سومین دخترِ آخناتون و ملکه نفرتیتی)، آنخ اِسِن پاآتون (به معنای کسی که برای آتون زندگی میکند) ازدواج میکند و پس از مرگ اِسمِنخکارع، با نام توت آنخ آمون به پادشاهی میرسد. همسر جوانش نیز نام آنخ اِسِن آمون (به معنای کسی که برای آمون زندگی میکند) را برای خود برمیگزیند.
فرعون جوان، تحت تأثیر وزیرش آیی، دستور میدهد که تمامی نامهای آتون و آخناتون را از معابد پاک کنند و نام آمون را که در دورهٔ حکومت آخناتون حذف شده بود دوباره حک کنند. از آن پس، به دستور کشیشان، بردن نام آخناتون که جنایتکار بزرگ خوانده میشود قدغن است. او پایتخت خود را شهر تب (تبس، تیبس، تبای)(که از زمان آخناتون رها شده بود) قرار میدهد و حدود ۱۰سال حکومت میکند.
مرگ پادشاه:
توت آنخ آمون در ۱۹ سالگی، در حوالی ماه ژانویه بی آن که جانشینی از خود برجای بگذارد میمیرد. مرگ او برای مصریان غیرمنتظره است و مقبرهٔ وی هنوز تکمیل نشده است؛ بنابراین تابوت وی را در مقبرهای دیگر قرار میدهند که نسبتاً ساده است. احتمال میرود که این آرامگاه برای آیی ساخته شده بوده باشد که با وجود سن بالایش پس از توت آنخ آمون بر تخت مینشیند.
علت مرگ توت آنخ آمون امروزه معمایی است که هنوز حل نشده است. متخصصینی که پس از کشف آرامگاه توسط هاوارد کارتر و لرد کارناروون مومیایی را مطالعه کردند، متوجه هیچگونه آسیبدیدگی بر روی بدن نشدند و این نظریهٔ هرگونه مرگ اتفاقی یا خشونتآمیزی را دور میکند؛ ولی برخی جراحت کوچکی را در نزدیکی گوش چپ کشف کردند که میتواند نشان دهندهٔ این باشد که فرعون جوان دچار خونریزی مغزی شده است.
مرگ توت آنخ آمون پایان دودمانی است که با اهمسه یکم شروع شد. این فرعون جانشینی از خود برجای نمیگذارد. البته مومیایی دو دختر سقط شده در مقبرهٔ او پیدا شده است که گمان میرود فرزند او و آنخ اِسِن آمون میباشند. همچنین به نظر میرسد آنخ اِسِن آمون از پادشاه هیتیها درخواست فرستادن پسری کرده است تا بر تخت مصر بنشیند، ولی این فرستاده هیچگاه به آبهای نیل نمیرسد.
احتمال دارد که آنخ اِسِن آمون پس از مرگ همسرش با آیی، وزیر و جانشین توت آنخ آمون ازدواج کرده باشد؛ ولی در مورد او هیچ چیز معلوم نیست، زیرا پس از مرگ همسرش هیچ اثری از او باقی نمانده است.
گنجینه توت آنخ آمون:
توت آنخ آمون در مقایسه با دیگر فرعونهای بزرگ تاریخ مصر ثروت عظیمی ندارد، ولی آنچه گنج او را از سایرین تمایز داده است اثاث قبر در مقبرهٔ دست نخوردهاش است که در تمامی این سالها از هر دزدی به دور مانده است؛ و این در حالی است که آرامگاههای فراعنهٔ بزرگ هزاران بار در طول تاریخ مورد دستبرد دزدان قرار گرفته است.
البته به نظر میرسد که مقبرهٔ این فرعون جوان دو بار بلافاصله پس از مرگش دچار دزدی مختصر شده است. اما این دزدان در مقبره بینظمی از خود برجای نگذاشتهاند و ظاهراً به دنبال وسایل کوچک فلزی و سبک بودهاند.
آنچه آرامگاه توت آنخ آمون را از دستبرد نجات داد، ورودی کوچک و پنهان شده در زیر سنگها بود که در طول همهٔ این سالیان جلب توجه نکرد. بهعلاوه، توت آنخ آمون دورهٔ حکومت کوتاه و بیغوغایی داشت و گنجینهٔ او عظیم نبود؛ به همین دلیل پس از مدت کوتاهی به فراموشی سپرده شد.
چهارمین تابوت توت آنخ آمون به تنهایی از ۱۱۰۰ کیلوگرم طلای خالص ساخته شده بود. در یکی از اتاقهای مقبرهٔ او حدود ۶۵۰ وسیله (جام، کوزه، مجسمه، تخت، گنجه، …) پیدا شد که تعدادی از آنها با طلا و سنگهای گرانقیمت تزیین شده بودند.
در این اتاق همچنین یادگارهای وی از دوران کودکی قرار داشتند: اسباببازیهای ارزشمند، پر، میز و صندلیهای کوچک، … در همان اتاق تختهایی روان با سرهای گاو، شیر، اسبآبی و تمساح، تخت پادشاهی فرعون، لباسهایی از پوست پلنگ، گنجههایی از عاج و جواهرات پیدا شد. از ارزشمندترین اشیا در این اتاق میتوان به مجسمههایی از طلای خالص و درشکهٔ شکار فرعون اشاره کرد. در جمع بیش از ۳۵۰۰ شیٔ از آرامگاه توت آنخ آمون جمعآوری شد.
چنین شکوهی سؤالی را به دنبال داشت: آرامگاههای کاملاً غارت شدهٔ فراعنهٔ بزرگ چه چیزهایی را میتوانست در بر داشته باشد، وقتی مقبرهٔ کوچک فرعونی ساده که ۱۰ سال بیشتر حکومت نکرده بود (آن نیز در سنین کودکی و نوجوانی) چنین شکوهمند بود؟
نفرین فرعون:
دره پادشاهان یکی از پرهیبت ترین مناطق تدفینی جهان است. این محل که در یک وادی بیابانی در مصر و نزدیک به شهر جدید الاقصر قرار دارد تا پانصد سال به عنوان یک گورستان سلطنتی کاربرد داشته است و برخی از مشهورترین فراعنه مصر باستان را در آن به خاک سپرده اند. مقابر این اجساد که پیرامونشان را گنجینه هایی گرانبها احاطه کرده کرده اند، درون صخره های دره حفر شده بودند.
هاوارد کارتر (باستان شناس جوان) با حمایت مالی لرد کارناروون (اشرف زاده ی ثروتمند بریتانیایی) به ماموریتی گسیل شد که دانش ما را درباره مصر باستان متحول ساخت. کارتر از زمان نخستین بازدید خود از مصر در سن شانزده سالگی همیشه بر این باور بود که هنوز هم حداقل یک مقبره مخفی در دره پادشاهان باقی مانده است. این محل سالیان سال توسط حفاران و دزدان مقبره تهی شده بود.
پس از سال ها جست و جو زمانی که در ۲۶ نوامبر سال ۱۹۲۲ پله فوقانی یک پلکان که در پایین به دره مهر و موم شده می رسید. توجه یکی از اعضای گروه کارتر را به خود جلب کرد، مقبره مورد نظر پیدا شد. در آنسوی در چنانکه کارتر و اعضای گروه او کشف کردند گنجینه های شکوهمندی قرار داشت که از زمان تدفین فرعون جوان در بیش از ۳۳۰۰ سال پیش کسی آنها را لمس نکرده بود.
بزرگ ترین لحظه زندگی کارتر با روز هفدهم فوریه سال ۱۹۲۳ فرا رسید. در این روز او محفظه تدفین را که تابوت سنگی فرعون در آن قرار داشت گشود.
متاسفانه لرد کارناروون چندان زنده نماند که از این پیروزی لذت ببرد. جای نیش پشه ای که او را گزیده بود عفونت کرد و تبدیل به زخمی مرگبار شد او تا مدتی وضع جسمانی بدی داشت و بیماری به ریه هایش زده و او را به ذات الریه متبلا کرد. در پنجم آوریل ۱۹۲۳ چشم از جهان فرو بست.
عجیب اینکه یک ساعت پس از مرگ او در قاهره برق قطع شد. البته قطع برق در پایتخت مصر به هیچ وجه حادثه ای غیر عادی به شمار نمی رفت اما توالی این دو رویداد سبب تقویت اعتقاد کسانی شد که می پنداشتند تمامی افراد حاضر در گشودن مقبره نفرین شده اند. کسان دیگری که با لرد کارنارون یا با حفاری ها در ارتباط بودند نیز شروع به مردن کردند.
مرگ ناگهانی لرد کارناروون (مسؤل جستجو در مقبرهٔ توت آنخ آمون) باعث شایعهای شد که مدتها در اکثر رسانههای سراسر جهان با حرارت دنبال شد.
جملهٔ معروفی که بر روی درب ورودی مقبرهٔ فرعون نوشته شده بود «مرگ هر کسی را که خواب فرعون را بههم بزند در بر خواهد گرفت.»، باعث شد که مردم از طلسمی حرف بزنند که تمامی افرادی را که در کشف آرامگاه توت آنخ آمون دست داشتند از بین میبرد.
شایعهٔ این که لرد کارناروون به دلیل نیش عقرب، حیوانی مقدس در مصر باستان، مرده است در سراسر مصر پیچید، در حالی که او به دلیل عفونت پس از نیش نوعی پشه جان داده بود. آنچه باعث دنبالهدار شدن ماجرا شد مرگهای ناگهانی دیگری بود که پس از این حادثه اتفاق افتاد:
• لرد کارناروون سگی از نژاد فاکس تریر داشت که می گویند در لحظه ی مرگ وی، کیلومتر ها دورتر در لندن شروع به زوزه کشیدن کرد و سپس جان داد.
• قناریای که هاوارد کارتر هر روز با خود به زمینهای کندوکاو میبرد توسط مار کبریای (حیوانی مقدس دیگر) خورده شد.
• ریچارد بثل، منشی جوان هاوارد کارتر و به دنبال او پدرش، لرد وستبری به طور ناگهانی مردند.
• پروفسور لافلور، مسؤل مطالعهٔ اشیاء یافته شده در مقبره ناپدید شد.
• همسر لرد کارناروون، باستانشناسی به نام داگلاس رید و استاد دانشگاهی به نام داگلاس دری نیز جان سپردند.
• مأموری که توسط کارشناسان نگران مصری به درهٔ پادشاهان فرستاده شده بود نیز مرد.
در مجموع، ۱۷ کارشناس و دانشمند در مدت کوتاهی از بین رفتند؛ و این باعث شایعهٔ انتقام توت آنخ آمون شد. پیش تر در فوریه ۱۹۲۳ ماری کورلی نویسنده محبوب آن دوره نیز نسبت به نفرین فراعنه هشدار داده بود و این عقیده رواج پیدا کرد که مرگ و میرهای مذکور نتیجه چنین نفرینی هستند. آنچه بسیاری از مردم را حیرتزده ساخت این بود که هاوارد کارتر، کاشف اصلی آرامگاه، سالم به انگلستان بازگشت.
در سال ۱۹۳۴ زمانی که اعتقاد به نفرین در شرف تبدیل به یک پدیده هیستریک بود، مصرشناس آمریکایی هربرت وینلاک در کوشش برای از بین بردن این اسطوره، آمارهایی را به چاپ رساند. او آشکار ساخت که از ۲۶ نفر حاضران در گشایش محفظه تدفین توت آنخ آمون هنوز ۲۰ نفر زنده اند که همه آنها شاهد باز شدن تابوت سنگی فرعون بوده و برخی از ایشان باز شدن پوشش مومیایی هم دیده اند.
یکی از پر و پا قرص ترین معتقدان به نفرین فراعنه سر آرتور کانن دویل، از جمله طرفداران امور روحی و نویسنده پر آوازه خالق شخصیتِ شرلوک هلمز بود. او که خود پزشکی حاذق به شمار میرفت معتقد بود که لرد کارناروون پس از تنفس میکروب هایی که کاهنان برای آلوده کردن دزدان مقبره توت آنخ آمون در داخل آن قرار داده بودند مرده است. تحقیقات جدیدتر نشان می دهد که او چندان هم بی ربط نمی گفته است.
در کتاب سینوهه:
در کتاب سینوهه از زبان سینوهه نوشته شده است که توت آنخ آمون داماد کوچک آخناتون بوده است و پس از آنکه آخناتون به دست سینوهه و آیی (آمی) و هرمهب با جام زهر کشته می شود، اِسمِنخکارع داماد اول آخناتون به تخت مینشیند و بعد از کشته شدنِ او، توت آنخ آمون فرعون مصر می شود و پس از مرگش آیی (آمی) تاج گذاری می کند. همچنین در این کتاب آورده شده است که اِسمِنخکارع به صورت نه چندان اتفاقی در هنگام ماهیگیری، طعمه تمساح های نیل می شود و توت آنخ آمون پس از او فرعون می شود، در حالی که کودکی خردسال بوده است. در کتاب سینوهه نیز مرگ توت آنخ آمون مرموز و ناشناخته معرفی می شود.

آیی (اَی، اَیا) سیزدهمین فرعون دودمان هجدهم فراعنه مصر باستان بود که مدت کوتاه چهار سالهای میان سالهای ۱۳۱۹-۱۳۲۳ یا ۱۳۲۳-۱۳۲۷ پیش از میلاد مسیح فرمانروایی میکرد.
کودکی و پادشاهی:
نام شاهی او، خِپِر خِپِرو رَع (به معنای تجسدهای رع جاویدانند) بود در حالی که نام او در هنگام تولد اَی ایت نِچِر (به معنای آیی، پدر خدا) بوده است. اطلاعات و تندیسهای فراوانی از او در دست نیست و این نه تنها به خاطر طول دوران پادشاهی کم او است که تلاش جانشینش، هرمهب، در پاک کردن تاریخ مصر از آثار دوران عمارنه نیز در این کم اطلاعی نقش داشته است.
با توجه به نامِ “آیی” به نظر می رسد او بک غیر مصری (شاید سوریه ای) بوده باشد. چرا که نامِ “آیی” در میان مصری ها رایج نبود و این خود از پس زمینه بیگانه بودن او حکایت دارد.
به عقیده بسیاری از مصرشناسان آیی فرزند یویا و تیجی یو بود. ملکه تیه (همسر آمون هوتپ سوم) نیز خواهرش بود. پدرِ آیی (یویا) نجیب زاده ای با نفوذ در دربار آمون هوتپ سوم بود و احتمالا به خاطر اینکه پدرِ ملکه تیه (همسر آمون هوتپ سوم) بود، از امتیاز داشتن یک مقبره در دره پادشاهان برخوردار شده بود. هیچ مدرک مستدل و محکمی وجود ندارد که آیی، پسرِ یویا باشد، اما مصرشناسان شباهتهایی بین تصاویر برجسته آیی و ساختارِ استخوانیِ مومیاییِ یویا ملاحظه کرده اند.
با پذیرفتن این نظریه که آیی و ملکه تیه، خواهر و برادر بوده اند، آیی در واقع داییِ آمون هوتپ چهارم (آخناتون) به حساب می آید. از طرفی همسرِ آیی، تِی نیز پرستار نِفِرتیتی (همسرِ آخناتون) بود و بسیاری بر این عقیده اند که آیی و تِی والدینِ نِفِرتیتی بوده اند. حال با پذیرفتن این تئوری نیز به این نتیجه می رسیم که آیی علاوه بر داییِ آخناتون بودن، پدرزنِ او نیز بوده است.
آنچه که به حتم از آیی میدانیم آن است که تا هنگامی که او اجازه ساخت آرامگاهی برای خود در عمارنه را در دوران فرمانروایی آخناتون یافت، موفق به دریافت لقب سرپرست همه اسبهای شاه شده بود؛ لقبی که به بلندپایهترین کس در ارتش سواره نظام مصر داده می شد و یک پله پایین تر از ارتشبد بوده است. پیش از آنکه او به این مرتبه برسد، فرمانده نظامی و پیش از آن یک مسوول ساده اصطبل شاهی بوده است.
از دیگر القاب او میتوان به لقب مهم نگهدارنده بادزن شاه در سوی راستش اشاره کرد که جایگاه مهم او در نزد شاه را میرسانده است. پدر خدا نیز که بیشتر درباره او به کار گرفته میشود، بعدها و هنگامی که به فرعونی رسید نام شاهی او شد. این نام میتواند به معنای این باشد که او یا پدرزن شاه بوده و یا حتی پدر همسر نخست شاه، نفرتیتی. با این حال این فرضیه اثبات نشده است و فراگیر نیست.
آیی قبل از رسیدن به پادشاهی، مشاور نزدیک دو فرعون قبل از خود یعنی آمون هوتپ چهارم (آخناتون) و توت آنخ آمون و به عقیده برخی حتی اِسمِنخکارع بوده و گفته میشود که در موقعیت خود به عنوان وزیرِ توت آنخ آمونِ جوان، قدرت اصلی تاج و تخت در دستان او بود. حتی برخی بر این باورند که او توت آنخ آمون (پسرِ آخناتون و لیدی کیا – نوه خواهرِ آیی) را به قتل رساند و با همسر او آنخ اِسِن آمون (دخترِ آخناتون و ملکه نفرتیتی – نوه خواهرِ آیی – نوه آیی)، ازدواج کرد تا صاحب تاج و تخت شود.
زمانیکه توت آنخ آمون از دنیا رفت، فرمانده کل ارتش فرعون هُرِمهِب مشغول جنگ بر علیه هیتی ها در شمال بود. آیی با بیوه جوانِ توت آنخ آمون، آنخ اِسِن آمون ازدواج کرد تا بتواند تاج و تخت را صاحب شود.
این ازدواج یک ازدواج واقعی نبود، بلکه یک ازدواج تشریفاتی محسوب می شد که برای برقرای تعادل (هارمونیِ آسمانی که در نزد مردم با نام مات شناخته می شد) ضروری بود. همه فکر می کردند که برای اینکه آیی بتواند صاحب تاج و تخت شده و تعادل را به آن سرزمین برگرداند، آنخ اِسِن آمون با او ازدواج خواهد کرد.
اما او از ازدواج با آیی (که پدربزرگش به حساب می آمد) خودداری کرد و تصمیم گرفت با شخصی که خون سلطنتی داشته و هم طراز او بوده ازدواج کند. به همین خاطر، پس از مراسم خاکسپاری، به سوپیلولیومای یکم (پادشاه هیتی ها) نامه نوشت و از او درخواست کرد یکی از پسرهایش را بفرستد تا شوهر او و پادشاه مصر شود.
سوپیلولیوما در ابتدا نسبت به این موضوع مظنون بود، ولی وقتی آنخ اِسِن آمون او را از تصمیم خود مطمئن کرد، پسرش زانانزا را راهی مصر کرد تا شوهر آنخ اِسِن آمون و پادشاه مصر شود.
آنچه مسلم است این است که آیی و هُرِمهِب که هر دو مدعیِ تاج و تخت بودند، این کارِ ملکه را نپسندیده و آنرا مایه شرمِ ملت مصر دانستند که یک خارجی بر آنها حکومت کند. شاهزاده هیتی هرگز به مصر نرسید. بسیاری یر این عقیده اند که او به دستور آیی یا هُرِمهِب قبل از اینکه به مرز مصر برسد، کشته شد. بدین ترتیب آنخ اِسِن آمون مجبور شد با آییِ سالخورده ازدواج کرده و راه رسیدن او به تاج و تخت را هموار سازد.
آیی به سنتهای شاهان پیش از خود در دوره عمارنه ادامه داد و در چهار سال فرمانروایی خود ساخت و سازهایی در کارناک و اقصر انجام داد.
مرگ پادشاه:
پس از مرگ به دلیل نفرین محو یادبودی که شاهان دوره رامسسی و نیز جانشین خود او، هرمهب، علیه همه کسانی که در دوره عمارنه دین کشور را دگرگون کرده بودند، نام و یاد آیی نیز نابود شد؛ به ویژه آنکه او برای مدت طولانی مشاور آخناتون بوده است.
بدین ترتیب یاد کردن او به صورت رسمی ممنوع شد و تندیسها و تصاویر و آثاری که نامش را در بر میگرفتند- از جمله تابوتش – نابود شدند. نام او در فهرست پادشاهان ابیدوس نیز نیامده است.
(لازم به ذکر است دوره عمارنه بخشی از تاریخ مصر باستان در نیمه دوم دودمان هجدهم بود که در آن اقامتگاه پادشاهی فرعون و ملکهاش به آختاتون (به معنای افق آتون) که امروزه عمارنه نامیده می شود، منتقل شد. این دوره هنگام فرمانروایی آمون هوتپ چهارم بود؛ کسی که نام خود را به آخناتون تغییر داد و بانی نخستین حرکت سیاسی “یکتاپرستانه” یا “تک ایزدی” در مصر باستان شد.)
آرامگاه او در نزدیکی آرامگاه آمون هوتپ سوم در غرب دره پادشاهان قرار دارد. آثار کمی با نام او بر جای ماندهاند.

هُرِمهِب (به معنای هوروس در شادمانی است) چهاردهمین و واپسین پادشاه دودمان هجدهم فراعنه مصر باستان بود که میان یکی از دو دوره احتمالی ۱۳۱۹ تا ۱۲۹۲ یا ۱۳۰۶ تا ۱۲۹۲ پیش از میلاد مسیح پادشاهی میکرد.
کودکی و پادشاهی:
از والدین و دوران کودکی و جوانی او اطلاعات بسیار کمی در دست است. او یکی از افراد طبقه پایین جامعه مصر بود، اما با توانایی و استعداد خود، پله های ترقی را در ارتش طی کرده و ابتدا فرمانده کل ارتش مصر و پس از مرگِ آیی، فرعونِ مصر شد.
هُرِمهِب پیش از رسیدن به تاج و تخت، فرمانده کل ارتش در دوره فرعونها آخناتون، توت آنخ آمون و آیی بود. نام هُرِمهِب در تاریخ، ابتدا در زمان خدمتش در دوران آمون هوتپ سوم به چشم می خورد.
او سپس توسط آخناتون به فرماندهی کل ارتش منصوب شد. اولین جایی که هُرِمهِب بیش از همه مورد توجه مورخین قرار گرفت، در دورانِ توت آنخ آمون بود که علاوه بر فرمانده ارتش بودن، در کنار آیی به عنوان مشاورِ فرعون جوان نیز انجام وظیفه می کرد. در دوران آیی نیز او همچنان فرمانده کل ارتش بود و نهایتا پس از مرگ آیی، فرعونِ مصر شد.
او پس از بر تخت نشستن اداره کشور را با اصلاحاتی روبرو کرد و آغازگر ستیز با دوره عمارنه شد که توسط فرعونهای دودمان نوزدهم ادامه یافت. هرمهب تندیسها و یادبودهای آخناتون را نابود کرد و از آنها برای ساخت یادگارهای خود بهره گرفت. او همچنین آثار ساخته شده توسط توت آنخ آمون و آیی را غصب کرد.
در کل از او به عنوان یک فرعون خوب یاد می شود، اما اینکه او یک قهرمان است یا اینکه یک تبهکار، بستگی به دید ما به دوران حکومت آخناتون و اقداماتش و واکنشی که هُرِمهِب به این اقدامات انجام داد، دارد.
به نظر میآید که او بی فرزند ماند، چرا که وزیر اعظم خود پارامسه را جانشین خویش کرد؛ کسی که بعدها با نام رامسس یکم بر تخت نشست.
اصلاحات پس از شاه شدن:
هرمهب پس از به تخت نشستن آغاز به انجام یک سری اصلاحات در ساختار قدرتی که از دوران آخناتون بر جای مانده بود، کرد. او قاضیان و سخنوران محلی را بر کار گماشت، مسولان دینی محلی را مانند گذشته معرفی کرد و قدرتهای قانونی را میان مصر علیا و سفلی و در میان وزیران تبس و ممفیس تقسیم کرد.
این دستورها بر روی سنگ یادبودی که در پای دهمین ستون او در کارناک قرار دارد، نوشته شدهاند؛ سنگ یادبودی که بعدها فرمان بزرگ هرمهب خوانده شد.
این سنگنبشته رونوشتی از دستور اصلی شاه برای بازگرداندن نظم و قانون به دو سرزمین و نابود ساختن ستم مسوولان حکومتی بوده. ساخت این سنگ یادبود و مکان قرار گرفتن آن نشان از اهمیت بسیاری دارد که هرمهب به اصلاحات داخلی میداده است.
نابودی آثار دوره عمارنه:
هرمهب پس از بر تخت نشستن تلاش بسیاری کرد تا اوضاع آشفته مصر در هنگام درافتادن پادشاهان دوره عمارنه با آیین آمونپرستی را به وضع پیشین برگرداند. در این راستا او فضاهای مجلل و باشکوهی که هنرمندانه زینت داده شده بودند را در معبد کارناک ساخت. همه سنگهای زینتی و صفحات سنگی به سرقت رفته از نیایشگاههای آمون در دوره آشوب مذهبی را به آن مکانها بازگرداند. در این میان پیروان مذهب آتونپرستی با قاطعیت پیگرد میشدند.
آرامگاه:
به دلیل آنکه هرمهب به گونهای نامنتظره به شاهی رسید، او برای خود دو آرامگاه درست کرد: اولی که در ممفیس قرار دارد و در هنگامی که او هنوز یک اشرافزاده بود در سقاره بنا شد، و دومی که در دره پادشاهان در تبس که در هنگام شاهی ساخت.

رامسس یکم (به معنای زادهٔ رع) فرعون بنیادگذار دودمان نوزدهم در مصر باستان بود و کمتر از دو سال پادشاهی کرد. زمان و طول دقیق فرمانروایی او آشکار نیست اما بیشتر منابع دو دوره زمانی ۱۲۹۰-۱۲۹۲ و ۱۲۹۴-۱۲۹۵ پیش از میلاد را محتملتر میدانند.
با آنکه رامسس یکم دارای تبار سلطنتی نبود، توانست بنیانگذار سلسله نوزدهم فراعنه مصر شود. رامسس یکم برخلاف فرعون های قبل و بعد از خود تاثیر چندانی بر مصر و تاریخ آن نداشت. دوره کوتاه مدتِ حکومت او، مرحله گذار میان دوران پادشاهی هرمهب (که مصر را در دودمان هجدهم به ثبات رساند) و فرمانروایان پرقدرتی در سلسله نوزدهم، به ویژه رامسس دوم نوه او (که مصر را به امپراتوری ابرقدرتی تبدیل کرد) بود.
کودکی و پادشاهی:
رامسس یکم در اوایل قرن چهاردهم پیش از میلاد در یک خانواده متوسط مصری در دلتای نیل (احتمالا در نزدیکیهایِ هیکسوس پایتخت آواریس) به دنیا آمد. نام اصلیِ او پارامسه بود. پدرش ستی، یک فرمانده ارتشی معروف در شمال مصر بود. همسرِ پارامسه، سیتره نیز دختر یک مرد نظامی بود.
پارامسه همچون هُرِمهِب در دوران فرعونهای قبل از خود فرمانده ارتش بود. در دوران پادشاهی هُرِمهِب، او به فردِ مورد علاقه هُرِمهِب و دومین شخص قدرتمند مصر تبدیل شد. از آنجا که هُرِمهِب جانشینی برای خود نداشت، دوست نزدیک و محرم اسرار خود یعنی پارامسه را بعنوان جانشین خود معرفی کرد. با مرگ هُرِمهِب در سال ۱۲۹۲ پیش از میلاد، پارامسه با نام رامسس یکم بر تخت پادشاهی مصر تکیه زد. رامسس به معنای زادهٔ رع است. رع، ایزدِ خورشید در مصر باستان و مهمترین خدای مصریان بود.
مرگ پادشاه:
مصرشناسان حدس می زنند رامسس در زمان تاجگذاری تقریبا ۵۰ ساله بوده است. در آنزمان در مصر باستان فردی با این سن سالخورده به حساب می آمد. در طول دوران پادشاهی رامسس یکم، پسرش ستی یکم وزیر او و فرمانده نظامی ارتش مصر بود. رامسس یکم بعد از تقریبا ۱۶ یا ۲۴ ماه پادشاهی در حوالی سال ۱۲۹۰ پیش از میلاد از دنیا می رود و پسرش جانشین او می شود.
رامسس یکم لذت کوتاهی از دوره فرمانروایی خود برد و این از کم بودن تعداد تندیسهای مربوط به او آشکار است: شاه زمان کمی برای ساخت بناهای یادبود و به جا ماندنی داشت و جسدش با شتاب و عجله در آرامگاهی کوچک و نیمهساخته گذاشته شد. جسد رامسس سالخورده در دره پادشاهان گذاشته شد.
آرامگاه:
آرامگاه او که در سال ۱۸۱۷ توسط جیووانی باتیستا بلزونی کشف شد، دارای ابعادی کوچک است و این تصور را به دست میدهد که با شتاب ساخته شده باشد. به گفته جویس تیلدسلی باستانشناس انگلیسی، آرامگاه رامسس یکم از تنها یک راهرو و یک اتاق نیمهتمام ساخته شده بود که دیوارهایش، که با شتاب نقاشی شده بودند، شاه را به همراه خدایگانش نشان میدادند در حالی که ازیریس در جایگاهی والا گذاشته شده بود.
تابوت سنگی گرانیت نیز به جای آنکه ترااشیده شده باشد رنگآمیزی شده بود. به دلیل عجله در آمادهسازی، اشکالهایی در رنگآمیزی به چشم میخورد.

سِتی یکم (به معنای از ست) فرعون مصر باستان از دودمان نوزدهم بود. وی پسر رامسس یکم از همسرش شهبانو سیتره و همچنین پدر رامسس دوم بود. نام او معنای از ست میداد که نشان از این داشت که پدر و مادرش وی را وقف این ایزد کرده بودند. در زبان یونانی این نام را بصورت ست هوس (Sethos) به کار میبردند.
بزرگترین دستاورد سیاسی ستی یکم فتح کردن شهرک سوریه ای به نام کادش بود که ان را از امپراطوری هیتی گرفت. مصر از زمان فرعون آخناتون مالکیت کادش را از دست داده بود. هُرِمهِب و توت آنخ آمون در پس گرفتن کادش ناکام ماندند.
ستی یکم و پسرش رامسس دوم کادش را فتح کردند. هرچند که کادش دوباره به دست هیتی ها افتاد به دلیل اینکه مصر ارتش دائمی برای محافظت از کادش نداشت و منطقه آمورو به کشور هیتی ها نزدیکتر بود. ستی یکم در نخستین دهه پادشاهی اش دست به یک رشته جنگهادر غرب آسیا و لیبی و نوبه زد. این جنگها در خروجی شمالی سرسرای ستوندار کارناک نمایش دادهشدهاست.
آرامگاه:
آرامگاه ستی یکم دستنخورده در سال ۱۸۱۷ به دست جیووانی باتیستا بلزونی در دره پادشاهان یافت شد.

رامسس دوم (به معنای زادهٔ رع) یا رامسس کبیر سومین فرعون از دودمان نوزدهم فراعنه مصر باستان بود. بسیاری او را نیرومندترین فرعون تاریخ مصر باستان میدانند. پدرش ستی یکم هنگامی که او چهارده ساله بود وی را به جانشینی برگزید. او از همین سن همراه پدرش در جنگ علیه اقوام نوبیایی و لیبی شرکت میکرد.
رامسس در آغاز دهه سوم زندگی به پادشاهی رسید. او ۶۶ سال و دو ماه پادشاهی نمود و قریب به نود و شش سال زیست. او موثرترین فرعون در پاک کردن دوره عمارنه از تاریخ مصر است. او پایتخت را از شهر تبس به رآمسس برد. وی در جنگ با امپراتوری هیتی توانست بر سرزمینهای خاوری مدیترانه دست یابد. برخی او را فرعون هم دوره حضرت موسی (ع) و سفر خروج او میدانند. او دارای ۵۶–۴۴ پسر و ۴۴–۴۰ دختر بود.
نبردها:
در نخستین سالهای تاجگذاری، رامسس دوم عازم میادین جنگ شد، به هدف پس گرفتن قلمروهای قدیم مصر که تحت سلطهٔ نوبیها و هیتیها بود و همچنین حفاظت از مرزهای مصر. چند نبرد در لیبی و خاموش کردن شورشهای نوبیها هم در کارنامهٔ جنگی او نوشته شده است، اما هیچکدام به اندازهٔ نبرد کادش، بزرگ و از لحاظ تاریخی بااهمیت نبودهاند. در این نبرد ۵٫۰۰۰ ارّابه و بیش از ۹٫۰۰۰ سرباز پیادهنظام شرکت داشتند.
تنفر از دوره عمارنه:
رامسس دوم موثرترین فرعون در پاک کردن دوره عمارنه از تاریخ مصرست. از این دوره میتوان به عنوان نخستین حرکت سیاسی “یکتاپرستانه” یا “تک ایزدی” نام برد. آخناتون فرعونِ مسئول این حرکت، معتقد به توحید آتون بود که مسبب ویران کردن بسیاری از معابد دیگر خدایان از جمله معابد آمون بود. تلاش رامسس دوم بر این بود که آنچه را که در زمان آخناتون از دست رفته بود، بازیابد.
رامسس دوم خود را از مومنین خالص آمون میدانست. رامسس دوم در یکی از جنگهایش با خدای آمون پیمان میبندد که اگر در این جنگ پیروز شود معبدی برای نیایش آمون بسازد. رامسس دوم بعد از اینکه بر دشمنان خود غلبه کرد، چون پیروزی خویش را مدیون مساعدت آمون میدانست، تصمیم گرفت به شکرانه مساعدت آمون، معبدی برای او بسازد که قبل از او هیچ یک از سلاطین و فرمانروایان مصر نظیر آنرا نساخته باشند.
او میخواست که معبد خدای آمون را یکپارچه از سنگ بوجود آورند و در بنای آن حتی از یک آجر و یا خشت یا سیمان و کچ مورد استفاده قرار نگیرد. بعد از مطالعات فراوان، رامسس دوم دستور میدهد که کوه منول را که نزدیک رود نیل واقع شده بود را برای این کار انتخاب کنند.
آنگاه معماران خود را مامور مطالعه کرد و آنها نقشه معبد را طرح کردند و نقشه را طوری ترسیم نمودند که درب اصلی معبد به سوی مشرق باشد و در طلوع آفتاب نور خورشید بر مدخل ورودی معبد بتابد و چهار مجسمه رامسس دوم و خانواده او را که کنار یکدیگر نشستهاند، روشن کنند. یکی دیگر از عجایب این معماری تنظیم نور خورشید در روز تولد رامسس دوم میباشد. مجسمه رامسس دوم طوری طراحی و ساخته شده است که هر سال در روز تولد او خورشید به مدت ۲۰ دقیقه بر چهره او میتابد.
فستیوال هِب سِد:
پس از سی سال سلطنت، رامسس دوم به معدود فراعنهای پیوست که به دورهٔ نیمه خدا شدن وارد میشوند. طبق سنت، هر فرعونی که سی سال سلطنت بکند، مصر برای نیمه خدا شدن وی جشنی بر پا میکند که هِب سِد نام دارد. تنها در میان راهی که شصت و شش سال طول میکشد، رامسس دوم به یکی از بزرگترین پادشاهان تاریخ بشر تبدیل شده بود.
مصر در صلح بود، مرزهای مصر حفاظت شده بود و معابد و یادوارههای بیشماری در سرتاسر مصر ساخته شده بود. در سی سال نخست سلطنت رامسس دوم، مصر از دو قرن اخیر خود موفقیتهای بیشتری کسب کرده بود. رامسسیوم معبدی بود که رامسس دوم در نزدیکی روستای کرنا ساخت. ابوسیمبِل و معبد نفرتاری (همسر رامسس دوم) از جمله دیگر بناها و یادوارههایی هستند که از رامسس دوم به جای ماندهاند.
مرگ و میراث:
رامسس دوم در حدود سن نود سالگی دچار ورم مفاصل و گرفتگی سرخرگ شد. او مصر را در وضعیتی ثروتمند و کامیاب ترک کرد در حالیکه بیشتر از بسیاری از فرزندان و همسرانش از جمله نفرتاری عمر کرده بود. رامسس دوم آن پادشاه افسانهای که دوست میداشت شد، اما این برای مصر کافی نبود. کمتر از صد و پنجاه سال پس از او سلطنت مصر سقوط کرد و پادشاهی نوین مصر به پایان رسید.
خلاصه داستان
زمان: قرن چهاردهم و سیزدهم پیش از میلاد
مکان: مصر باستان
مردی را که می پنداشتم پدرم باشد (طبیبی به نام “سن موت”) در محله فقرا می زیست و بی بضاعتان را مداوا می کرد. زنی به نام “کیپا” که مادرم می خواندم، همسر سن موت بود. این زوج که با وجود کهنسالی، فاقد فرزند بودند، مرا به فرزندی پذیرفتند. کیپا و سن موت به علت سادگی فکر کردند خدایان مرا برایشان فرستاده است؛ تصورش را هم نمی کردند من برایشان چقدر بدبختی می آفرینم.
کیپا قصه و داستان را خیلی دوست داشت و مرا به نام یکی از قهرمانان داستانهایش که دوستش می داشت “سینوهه” نامگذاری کرد. آن سینوهه بنابه قصه کیپا، روزی در خیمه فرعون رازی دهشتناک می شنود و از بیم از دست دادن سرش می گریزد و سالها در یک کشور بیگانه زندگی می نماید و ماجراهای فراوانی را از سر می گذراند. به گمانم همین نام سینوهه باعث این بدبختیهای من شده باشد، چون نام در سرنوشت افراد و صاحبش بی نقش نیست. تولدم در زمان سلطنت “آمون هوتپ سوم” بود. در همان سال “آمون هوتپ چهارم” که نام “اخناتون” برخود نهاد متولد شد …
معرفی ادامه کتاب سینوهه از میکا والتاری
هم برای آنالکه سینوهه را خوانده و نخوانده اند …
ژان فرانسوا شامپولیون با گشودن درهای بسته دژ خط هیروگلیف به روی پژوهشگران و زبان شناسان، دنیای شگفت انگیزی برای مشتاقان مطالعه کشف کرد که حاصل آن آثاری چون سینوهه، رامسس ها و دهها کتاب بی بدیل جذاب تاریخی است.
مصر با غنای تاریخی چند هزار ساله خود دربر دارنده سلسله هایی است که فراعنه شگفت انگیزترین و آموزنده ترین است. بازنگری به شوکت، ثروت، سیاست و دیگر دستاوردها و حوادث مربوط به آن با مرارت و تلاشی که ژان فرانسوا شامپولیون، به خرج داد، خوشبختانه از گزند تهاجم مصون و آنها را از درون خرابه ها به موزه ها منتقل کرده، موزه لور فرانسه اینک منبع معتبری است که از آن سینوهه و ادامه سینوهه در زمره رمانهای تاریخی به نگارش درآمده تا ما نیز با خواندن آنها از آن خوان پرغنا بی نصیب نمانده باشیم.
سینوهه و ادامه سینوهه مجموعه ای است که در فرایندی کلی، سراسر سلسله فراعنه را به طور اَهَم و قله ها و حوادث حساس و برجسته را به طور اَخَص بازگو می کند. از اینرو برای علاقمندانی که سینوهه را مطالعه کرده اند، بیشتر جالب است بدانند سرنوشت آن همه نقش آفرینان در پایان آن همه جریان چه فرجامی پیدا می کند. پدیده های خدایان آمون و از همه مهمتر سرنوشت خود سینوهه به کجا انجامید و یا اینکه آن کاهنانِ در کمین نشسته، آن سردار بی باک که خود فرعون شد، و نیز آن تضادهای عقاید چه مسیری طی کردند. سرگذشت “نِفرونِفرونِفرو” زیبای مصری که سینوهه را به خاک سیاه نشاند، و سینوهه او را زنده زنده شبانه تحویل دارالممات (خانه مرگ) داد، چه شد.
ماجراهای برخاسته از این جریان در ارتباط با زندگی فراعنه از یک سو و وقوع رویدادهای تکان دهنده، جذاب و تاثیرگذار بسیار جالب دیگر را از دگرسو شاهد خاهیم بود. پرورش یکی از پیامبران معروف در درون کاخ فرعون و دگرگونی مسیر بسیاری از حوادث، مانند رودررویی حضرت موسی (ع) با فرعونِ زمان یعنی رامسس از وقایع هیجان انگیزِ بینظیریست که در این مجموعه جمع آوری شده است.
سینوهه و ادامه سینوهه تقریبا تمام علاقمندان به کتاب در هر سنی را در برمی گیرد. کتاب برای نوجوانان به همان میزان جذاب و آموزنده است که برای سالخوردگان سرگرم کننده و لذت بخش. در این کتاب، تاریخ مصر باستان در قرون چهاردهم و سیزدهم پیش از میلاد به صورت داستانی بیان شده است.
سینوهه از زبان پزشکی به نام سینوهه مصری روایت می شود:
«مردی را که می پنداشتم پدرم باشد (طبیبی به نام “سن موت”) در محله فقرا می زیست و بی بضاعتان را مداوا می کرد. زنی به نام “کیپا” که مادرم می خواندم، همسر سن موت بود. این زوج که با وجود کهنسالی، فاقد فرزند بودند، مرا به فرزندی پذیرفتند. کیپا و سن موت به علت سادگی فکر کردند خدایان مرا برایشان فرستاده است؛ تصورش را هم نمی کردند من برایشان چقدر بدبختی می آفرینم.
کیپا قصه و داستان را خیلی دوست داشت و مرا به نام یکی از قهرمانان داستانهایش که دوستش می داشت “سینوهه” نامگذاری کرد. آن سینوهه بنابه قصه کیپا، روزی در خیمه فرعون رازی دهشتناک می شنود و از بیم از دست دادن سرش می گریزد و سالها در یک کشور بیگانه زندگی می نماید و ماجراهای فراوانی را از سر می گذراند. به گمانم همین نام سینوهه باعث این بدبختیهای من شده باشد، چون نام در سرنوشت افراد و صاحبش بی نقش نیست. تولدم در زمان سلطنت “آمون هوتپ سوم” بود. در همان سال “آمون هوتپ چهارم” که نام “اخناتون” برخود نهاد متولد شد …»
این بخش از کتاب در دوران سلطنت فراعنه زیر به وقوع می پیوندد:
• آمون هوتپ سوم
• آمون هوتپ چهارم (آخناتون)
• اسمنخکارع
• توت آنخ آمون
• آیی
• هُرِمهِب
ادامه کتاب سینوهه از زبان ندیمه ای به نام موتیه که دخترخوانده سینوهه است، روایت می شود:
«نام من “موتیه” (ندیمه ی “سته” همسرِ فرعون “ست هوس”) است. “سته” در مصر مثل واژه “ست” به انسان خبیث که ملعون و نفرین شده می گویند. “ست هوس” هم به معنی شیطان زاده است. اما چرا فراعنه که همواره نام خدایان داشته اند، نامِ ست هوس بر او نهاده اند؟ چون وجه تسمیه این نام با حوادثی که می خواهم برشمرم و نیز با انگیزه و علت نگارش این خاطرات ارتباط تنگاتنگی دارد که ناگزیر بدان اشاره می کنم.
برای پی بردن به ریشه حوادث باید کمی به عقب بازگردم و آنچه را که از نامادری ام “موتی” شنیده ام، نقل نمایم. ابتدا اشاره کنم نام من از نام نامادری ام موتی گرفته شده است. در واقع ابتدا او مرا “کیپا” صدا می زد و این نام را برای خوشایند اربابش بر من نهاد. البته برای اینکه دچار اشتباه نشوید و فکر نکنید مادرم کنیز بوده، باید بگویم او خدمتکار و یار و همراه پزشک عالیقدری بود که چندین دوره قدرت فرعون ها را دیده و در زندگی آنها نقش بسیار موثر داشته است. او ناپدری ام “سینوهه” است. این نام یعنی سینوهه را نامادری وی بر او نهاده بود. کیپا، نامِ نامادری همین سینوهه بوده است.
سینوهه به موتی خدمتکارش می گوید: دلم می خواهد نام خودت را بر این دختر بگذاری، چون تو نیز مثل کیپا مهربان و باعاطفه هستی و این حق تو است که نامت روی دخترت بماند تا من با نامیدنِ “موتیه”، هر دم تو را به یاد آورم.
موتی نامادری ام که هرگز کلامی برخلاف حرف سینوهه نمیزد، دستورش را بی چون و چرا اجرا می کند و من می شوم موتیه! اما من چگونه نزد موتی و سینوهه رفتم، این خود ماجرایی دارد که به موقع بدان خواهم پرداخت …»
این بخش از کتاب در دوران سلطنت فراعنه زیر به وقوع می پیوندد:
• رامسس یکم
• سِتی یکم (سِت هُوس)
• رامسس دوم
مسیر زندگی فراعنه به ویژه رامسس ها قرنها در تاریخ، تمام حوادث را تحت الشعاع خود قرار داده بودند. این سلسله به تنهایی تجسم قدرت، شوکت و تاریخ مصر است. رامسس ها پیاپی در تمام گوشه و زوایای مصر دیده می شوند و اعمال و حوادث مربوط به آنها به طور گویا در مجموعه سینوهه و ادامه سینوهه ارمغانیست که نه فقط به یک بار خواندن کفایت نمی کند بلکه بی گمان خواننده، خواندنِ آنرا به دوستان توصیه خواهد کرد.
بدون نظر